خانم جوانی که در کودکستان....

هنوز آخیش گفتنش تموم نشده بود که بچه میگه این چکمه ها لنگه به لنگه است. خانم جوان با هزار بار فشار و این ور و اون ور شدن هرچه تونست کشید تا بالاخره چکمه های تنگ رو یکی یکی از پای بچه درآورد. گفت ای بابا و باز با همون زحمت زیاد چکمه ها رو این بار دقیق و درست پای بچه کرد که لنگه به لنگه نباشه ولی با چه زحمتی!!! چکمه ها به پای بچه نمی رفتن و با فشار زیاد بالاخره موفق شد که چکمه ها رو پای این کوچولو بکنه. این بار بچه می گه این چکمه ها که مال من نیست!!! خانم جوان با یه بازدم طولانی و کله تکان دادن که انگار یه مصیبتی گریبانگیرش شده با خستگی تمام نگاهی به بچه انداخت و گفت: آخه چی بهت بگم. دوباره با زحمت بیشتر این چکمه های بسیار تنگ رو در آورد. وقتی تمام شد پرسید خوب حالا چکمه های تو کدومه؟ بچه گفت: همین ها !!!! چکمه های برادرمه ولی مامانم گفت اشکالی نداره می تونم پام کنم. مربی که دیگه خونش به جوش اومده بود سعی کرد خونسردی خودش رو حفظ کنه و دوباره این چکمه هایی رو که به پای این بچه نمی رفت به پای اون کرد یه آه طولانی کشید و بعد گفت: خوب حالا دستکش هات کجان؟ توی جیبت که نیستن.بچه گفت:توی چکمه هام بودن دیگه !!!!

نظر یادتون میره عایا؟؟؟یا یادتون نمیره عایا؟


نظرات شما عزیزان:

narges
ساعت13:05---2 تير 1392
خیلی باحال بود دمت گرم

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





[ شنبه 1 تير 1392برچسب:,

] [ 20:45 ] [ Donya ]

[ ]

مجله اینترنتی دانستنی ها ، عکس عاشقانه جدید ، اس ام اس های عاشقانه